عروسی
90/1/17 شب پنج شنبه بود و پسر خوبم دومین عروسی بود که میرفت.عروسی دختر ،دختر عمو بابات.عمو علی و آمد دنبالمانما هم بهشون افتخار دادیم و سوار ماشینشان شدیم اما دلهره من تازه آغاز شده بود.تا گیت اصلی همش نگران بودم .اما شما مثل آقا ها با بابا مرتضی رفتی سمت آقایان و اصلا به سمت من نیامدی.خیلی خوشحالم که عروسی بخیر گذشت.همش فکر میکردم نکنه اصلا بهم خوش نگذره .راستی پارسا جونم، عروسی در سالن پارس برگزار شد.همونجا که مامان و بابات عروسی گرفتن . ...
نویسنده :
gelareh
9:27